اولین کلمه فرمان بود؛
إقرأ!
کلمهی آغاز وحی که بعداً نام نیکویی برای "معجزه" شد...
در کنار اقیانوسِ کلمات، به شوقِ صید مروارید، قرار است جرعهجرعه با کلمهها زنده شویم و با آنها زندگی کنیم...
اولین فرمان، اولین کلمه و اولین سوره اکنون در برابر ماست. اولینِ اولینها:
اقرأ!
بخوان بهنام پروردگارت...
"ترجمه" اولین ملاقاتِ جدیتر ما با سورههاست!
چشمهایمان را ریز میکنیم، کلمات کوچک زیر آیهها را میخوانیم و دست به جستجو میبریم تا کمی خودمان را به کلمههای او نزدیکتر کنیم.
بیایید این ترجمهٔ صوتی دلانگیز را با هم بشنویم و حالوهوایی که از سوره در ذهنمان شکل میگیرد، یادداشت کنیم.
ترجمه اولِ اولِ مسیر شیرین ماست!
بعد از شنیدن سوره و ترجمه
بیایید یک قدم به آن نزدیکتر شویم!
معرفت و دانستن، روشنی میآورد و تاریکیِ نشناختن آدم را میترساند...
قرآن قرار است برای ما همان چراغ و دلیل و راهنمایی باشد که در گمشدنها بهدادمان میرسد. برای فایدهبردن از این نور، باید کلمههایش را شناخت.
هر کلمهٔ قرآن حقیقتی از هستی (بخوانید چراغی با کارکردی مشخص) را در قلب خوانندهٔ اهلفکر روشن میکند و کمکش میکند منظور سورهها را بهتر بفهمد.
کلمهها، کلید درک معانی آیات و سورهها هستند. مواجهه با آنها سه مرحله دارد:
- بررسی معنای دقیق کلمه به طور مستقل
- فهم تصویر کلمه در سوره
- کشف رابطه کلمه با مفاهیم سوره
فراموش نکنید که شرط ارتباط با کلمات آهستگی و پیوستگی است!
هر وقت این پیام را دیدید، سراغ سورهٔ علق بروید، از همان کلمه اول شروع کنید.
کلمه به کلمه پیش بروید و با کمک واژهنامهها مرحله اول را روی کلمهی اول پیاده کنید.
- ترجمه کلمه "اقراء" ، ریشه و معنای مستقل آن
- تصویر کلمه "اقراء" و آنچه از شنیدن آن در ذهنتان مجسم میشود
- کاربرد واژه "اقراء" در ارتباط با سایر کلمات سوره و سایر هم خانوادههایش در سورههای دیگر
اینجا یک واژهنامه جامع و کاربردی برایتان داریم: https://quranvajeh.ir/
به کلمه اول فکر کردید؟!
حالا بیایید با هم خوب نگاهش کنیم...
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ
ﺑﺨﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﻧﺎم ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﻛﻪ ﺁﻓﺮﻳﺪ
قرائت به معنای ضميمه كردن حروف و كلمات به يكديگر در بستر زبان است اما نه هر ضميمه كردنی!
تکرار بی معنای یک یا چند حرف قرائت نیست. بلکه باید حرفها کلمه خلق کند و کلمهها در جمله کنار هم بنشیند. آنوقت اگر در اثر شنیدن و دیدن و گردآوری یافتهها، شکل خاصی از علم در وجود ما پدید آمد که فراموشی در آن راه نداشت، قرائت محقق شده است.
ریشه "قرء" غیر از این معنا در جایی از قرآن برای پایان دوره دشتانِ زنان به کار رفته است!
اگر شگفت زده از این اشتراک هستید یعنی کار شما با کلمهها شروع شده است...
آن شنيدن و ديدنی است که در عمق وجود انسان تأثير میگذارد
اول علم تازهای پدید میآورد
سپس ظرفیتها را برای تحقق آن افزایش میدهد
و کم کم به کمال میرساند.
تصور کنید کسی که همیشه در حال "قرائت" باشد چه شکلی است؟
اقرأ یعنی بخوان
و
یعنی بالا برو
"قرء" با "رقی" و "قرع" بی نسبت نیست. هم "ورود به مرحله بعد" در آن هست، هم "بالا رفتن".حالا دوباره "بخوان!"
حالا که کمی دربارهٔ قرأ گفتیم، بهنظر شما قرائت یعنی چه؟
فقط همان معنای خواندن را میدهد یا... ؟
«قرآن»
مجموعهای از خواندنیها، شنيدنیها و دانستنیها است كه قرائت را در ما محقق میکند.
درک این همه مفهوم به سالها سیر در آفاق و انفس احتیاج داشته اما به طرز معجزهواری به "کلمه" تبدیل شده و به شکل "کتابی قابل خواندن" نازل شده تا درخور فهم بشر بشود.
عنوان خاصّ این کتاب خلاصهای از داستان پیچیدهی پشت آن است:
«قرآن» یعنی خواندن!
و یعنی خواندنی!
حالا یک بار دیگر به نخستین کلمه وحی نگاه کن: بخوان!
قرائت یعنی آن دور دستها را ببین!
آن بلندیها را بخواه!
آنچه داری برای رسیدن به آن جمع کن
هر چه کم داری به دست خواهی آورد...
تا برسی!
کتابی اش میشود رؤيت يك شناخت و غايت و ارتقاي وجودی پيدا كردن تا رسيدن به آن.
حالا وقت تلاوت کلمه است!
اگر آیه را حفظ کردید
اگر از روی آن با خطی خوش نوشتید
اگر آن را در گوشه و کناری از زندگی دیدید
یا فهمیدید که برای رسیدن به آن چه باید کرد و کدام کار را نباید کرد
ما را هم سهیم کنید!
اقرأ
رفیق من
تا کلمه دوم از راه برسد!
إقرأ فرمان بزرگی بود.
شاید برای همین بعد از آن، حرف استعانت و یاری آمد.
نگفت چه چیزی را بخوان!
شاید واضح بود... شاید حالا وقتش نبود...
فرمود با استعانت و همراهی، اسم پروردگارت بخوان!
یعنی این مسیر کمک لازم دارد.
یعنی قرائت، آداب دارد!
تحقق اولین فرمان، آیین ویژهای داشت. آیینی که بعدا ۱۱۴ بار دیگر در قرآن تکرار شد
إقرأ!
"باسم ربّك..."
"باسم الله..."
"بسم الله الرحمن الرحیم"
در لغت یعنی چیزی كه به وسيله آن انسان به سوی چيز دیگری راه پيدا كند.
گاهی با توصیف آنچه به آن راهنمایی کرده، همراه است و گاهی فقط اشاره به وجودش میکند.
گاهی رعنا وصف موجودی قد بلند است و گاهی صرفا نامی برای یک موجود.
اسم در نظام عالم به یک واژه گفته نمیشود، بلكه به هر حقيقتی كه بر حقيقتی ديگر دلالت دارد، اسم گفته میشود.
داستان اسم را باید از سوره بقره شروع کرد...
روز نخست آفرینش انسان، اولین حجت خداوند برای ملائکه، قدرتِ دریافت اسمها توسط جناب آدم است. کاری که مخلوق تازهٔ خدا از عهدهٔ آن بر میآید ولی ملائکه در تعلیم و تعلم آن مسأله دارند.
"اسماء" در این داستان، گاهی با ضمیر "ها" آمده و گاهی "هُم"
اگر خوب نگاه کنیم، انگار این اسمها شخصیت دارند!
پس دوباره به واژهٔ اسم برگردیم...
هروقت اسبابِ به وجود آمدن چيزی مهیا باشد، آن چيز به اراده خداوند موجود میشود.
به آن چیزی که دلیل به وجود آمدنِ هستی در موجودات است «اسم» گفته مىشود.
سخت شد؟
حق دارید!
داریم در مورد یکی از کلیدیترین و پر تکرار ترین کلمات قرآن حرف میزنیم...
اسم باید حتماً وجود خارجی داشته باشد، پس صرفا یک مفهوم ذهنى نيست.
کار این وجود خارجی این است که از حقيقتی پردهبرداری میکند. اسمها حقیقتهای ثابت عالم را در جلوهها و مراتب مختلف نمایان میکنند تا شبیه یک نردبان، انسان را پلهپله به حقيقت مطلق برساند.
شاید شما هم با خواندن این متن یاد محتواهای مربوط به نامهای نیکوی خدا افتاده باشید که رمضان دو سال گذشته هر روز در کانال می گذاشتیم.
پله پله تا ملاقات خدا!
اسمها شبیه تابلوهای راهنما هستند.
از آنجاییکه در نظام عالم هیچ اسمی بیمسما نیست، با مدد گرفتن از هر "اسم" انگار وارد شهر بزرگی میشویم که همه آثار و خواص آن اسم در دسترس ما قرار میگیرد.
باورش برای ما سخت است. چون ما در دنیا به اسمهای قراردادی عادت داریم: مثلا ممکن است سالها کسی را جمیله صدا کنیم که حتی یک ذره هم زیبا نباشد!
اما در نظام عالم، تک تک اسمها نقش آفریناند.
ته این مسیر به جایی میرسیم که میفهمیم فقط و فقط اسمها هستند که در جهان نقش آفرینی میکنند!
حالا سعی کن دوباره بخوانی!
نامهای نیکوی خدا را به یاد بیاور و تکرار کن:
... باسم ربك الذی خلق
تا حالا شده پشت سر هم آب بنوشید اما تشنگیتان برطرف نشود؟
یا غذای زیادی بخورید و حس کنید سیر نشدهاید؟
از طرف دیگر، در این روزهای روزهداری، شده که گرسنگی یا تشنگی شدیدتان، بدون خوردن و نوشیدن برطرف بشود؟
اگر میخواهید قدرت و معنای "اسم" را به خوبی درک کنید، به این سوالات جواب بدهید:
به نظر شما غذا است که سیر میکند؟ یا خدای رزاق؟
آب است که رفع عطش میکند، یا خدای ساقی؟
آتش است که میسوزاند یا اذن الهی به سوختن؟
ممکن است چیزی در آتش بیفتد و نسوزد؟
یا در یخچال خانه ما برود و بسوزد؟
چقدر ما با سببها دلخوشیم!
در حالیکه همگی هم تجربهاش را داریم هم داستان پدرمان ابراهیم (علیه السلام) را میدانیم.
آتش و آب و غذا و یخچال چه کارهاند؟
هر اثری در این جهان به اراده خداست.
اسباب و وسایل هم اگر کارکردی دارند، خدا اینطور خواسته!
حالا میخواهیم آن تعریفهای سخت از کلمه اسم را برایتان ساده و سادهتر کنیم...
جهان اطراف ما را اسمها گرفتهاند.
هروقت کمک میخواهیم، یا پناه میبریم یا امیدوار میشویم، در هر حالتی داریم به یک اسم متصل میشویم. اما آیا آن واقعاً "اسم ربّ" ماست؟!
اینجا را ببینید:
مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِهِ إِلَّا أَسْمَاءً سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُكُم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ ذَٰلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ
ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺟﺎی ﺧﺪﺍ فقط دارید اسمﻫﺎیی بیﺍﺛﺮ ﻭ بیﻣﻌﻨﺎ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﻭ ﭘﺪﺭﺍﻧﺘﺎﻥ آنها ﺭﺍ ﻧﺎﻣﮕﺬﺍﺭی ﻛﺮﺩﻩﺍﻳﺪ میپرستید، ﺧﺪﺍ [ﻛﻪ ﺻﺎﺣﺐ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭ ﻫﻤﻪ هستی ﺍﺳﺖ] ﻫﻴﭻ دلیلی ﺑﺮ [ﺣﻘّﺎﻧﻴّﺖ آنها ﺑﺮﺍی ﭘﺮﺳﺘﺶ] ﻧﺎﺯﻝ ﻧﻜﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﺣﻜﻢ ﻓﻘﻂ ﻭﻳﮋهٔ ﺧﺪﺍﺳﺖ، ﺍﻭ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩﻩ ﻛﻪ ﺟﺰ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﭙﺮﺳﺘﻴﺪ. ﺩﻳﻦ ﺩﺭﺳﺖ ﻭ ﺭﺍﺳﺖ ﻭ ﺁﻳﻴﻦ ﭘﺎﺑﺮﺟﺎ ﻭ ﺣﻖ ﻫﻤﻴﻦ ﺍﺳﺖ، ولی ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﺮﺩم ﻧﻤﻰﺩﺍﻧﻨﺪ. (٤٠- یوسف)
یک تعداد اسم برای خودمان ساختهایم و افتادهایم دنبالشان. گاهی به کوچکی یخچال و آتش و آب
گاهی به بزرگی قدرت و علم و ثروت...
حالا قرآن میگوید:
اقرأ!
از نو ببین! از نو بخوان!
این بار
"باسم ربك الذی خلق"
بقیهٔ اسمها را بریز دور لطفاً!
امشب، شبِ باءِ حرف اضافه بود...
باء حلقهٔ وصل شد به همهٔ اسم های بزرگ و جرئت داد که بخوانیم.
نشست کنار او، فاصلهها را زد کنار و شد بِک!
بک یا الله...
و بعد یکی یکی قلاب شد به اسمهای بلندی که امید داریم بهحق عظمتشان، حیات در روحمان بدمد.
بمحمد...، بعلیٍ...، بعلیٍ...، بعلیٍ...
باء دستمان را گرفت و ما تکرار میکردیم که زنده شویم! که همین باء به زندگی متصلمان کند.
خودمان را وصل کردیم به وجود بزرگی که روحمان میمیرد اگر به او تکیه ندهد!
ما امشب علق بودیم...
علق یعنی قلابشده به چیزی
چیزی که خودش نتواند بهتنهایی بایستد و لازم باشد به دیگری تکیه کند تا پایدار بماند.
ما امشب علق بودیم...
احیاء گرفتیم که به زندگی برگردیم!
قرآن برای ما اقیانوس بود
فکر کردیم اول فقط کافی است از غرق شدن یا اشتباه دستوپازدن نترسیم.
بعد جرأت کنیم و دستمان را به آب بزنیم و به اندازه یک مشت و کمکم بیشتر، از آن برداریم.
جرعهها، کلمهها بودند.
کلماتی که کنار هم منظور آیات و سورهها را روشن میکرد.
حالا ما از سوره علق، به سومین کلمهی کلیدیاش رسیدهایم: علق!
علق یعنی قلابشدن به چیزی
هر وقت چیزی برای موجودشدن ملزوم چیز دیگری باشد و متعلق به آن باشد، میشود علق. چیزی که خودش نتواند بهتنهایی بایستد و لازم باشد به دیگری تکیه کند تا پایدار بماند.
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ
خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ "عَلَقٍ"
علق یعنی نهایت وابستگی
آن مرحلهای از جنین که چیزی جز خون بستهشدهی آویزان به جدارهی رحم نیست. هنوز وجودش قوام پیدا نکرده و لحظهای جدایی، مساوی نابودی اوست...
عِلق یعنی یک چیز خیلی خیلی ارزشمند
آنچه یک لحظه هم نمیتوانیم از خودمان جدایش کنیم.
عِلق، ریشه علاقه و تعلق است.
ارزشمند بودن هم یک مفهوم نسبی است.
بچهها، اشیاء ارزشمند عزیزی دارند که بزرگترها ناچیز میبینندشان. شاید بزرگترها هم چیزهایی را برای خودشان قیمتی و گرانقدر میدانند که به نظر خیلی بزرگترها، هیچ ارزشی ندارد!
به هر حال این علاقه و تعلق، جزو ذات انسان و عنصر اصلی آفرینش اوست...
خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ
انسان را از گِلی کدر و بدبو آفریدیم. (حجر/۲۶)
و هنگامی که پروردگارت به ملائکه گفت: من بشری از گِلِ کدر و بدبو میآفرینم. (حجر/۲۸)
ابلیس گفت من کسی نیستم که بر بشری که از گلِ کدر و بدبو آفریدهای سجده کنم! (حجر/۳۳)
در خلال همه داستانها، بر اینکه انسان از چه آفریده شده تاکید میکند. با سختگیری! و تکرارِ دقیقِ واژههای محقر! که انسان از صلصال، از حمإ مسنون، از طین و تراب، یا علق و مضغه خلق شده است...
چرا؟!
آنچه از علق آفریده شده
همیشه "علق" میماند... حتی اگر تغییر ظاهری شگفتی داشته باشد.
انگشتری که از فیروزه است، همیشه از فیروزه است. مگر اینکه دیگر نباشد!
تبدیل موجودی، با چنین سطحی از بیچیزی و حقارت، به انسان که مخاطب وحی قرار بگیرد، نمایش کامل یک معجزه است.
معجزهای سرشار از کرامت...
پس
اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ
ﺑﺨﻮﺍﻥ ﺩﺭ ﺣﺎلی ﻛﻪ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﻛﺮﻳﻢ ﺗﺮﻳﻦِ ﻛﺮﻳﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ. (٣)
آن تکه لختهی خون
به انسانی تبدیل شد
که میتوانست بیاموزد
مخاطب وحی باشد
و برترین مخلوق خداوند...
كرامت، شكوفايی ارزش ذاتی انسان است.
نجات دادن موجودی از ذلت و رساندن او به شكوه و عزت!
کسی که چنین فرصتی برای رشد انسان فراهم کرده است، چقدر کریم است!
اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ
دوباره بخوان...
و اینبار به این همه کرامت فکر کن!
ما کرامت را در چه میبینیم؟
اینکه خدا نعمتهای بیشمار به ما بدهد و حسابی هوای ما را داشته باشد...
فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ(فجر/۱۵)
اینطور مواقع میگوییم خدا ما را گرامی داشت!
و اگر غیر از این بشود حس توهین به ما دست میدهد.
اما قرآن میگوید: وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ... (اسراء/۷۰)
همهی فرزندان آدم مشمول کرامت خدای کریماند.
در اصلِ آفرینششان و رسیدن آن موجود حقیر و وابسته، به سلطه بر دریا و خشکی!
میفرماید: بخوان!
با خودمان میگوییم: من که نمیتوانم!
میگوید با اسم پروردگارت که تو را از آن تکه لخته خون آفرید، بخوان!
عجیب نبود که تو از "هیچ"، امروز به این جایگاه رسیدی؟
تو که نبودی و تمنایی نداشتی، خدا تو را این همه بالا آورد.
ببین امروز اگر "بخواهی"، تو را به کجا خواهد رساند!
بخوان عزیز...
معجزاتی بزرگتر و رسیدنهایی شگفتانگیزتر در انتظار توست...
بخوان!
خدای تو خیلی کریم است!
اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ...
پ.ن: نوشتن این پیام، با کلی اشک شوق همراه بود. کاش وقتی آن را میخوانید، یک چیزی از جنس جوانهی امید به خدای کریم برای رسیدن به آرزوهای بزرگ، در قلبتان بشکفد!
رَبُّكَ الْأَكْرَمُ...
یعنی داستان همچنان ادامه دارد
و اوج قصه تازه در ادامهٔ مسیر است!
حتی اگر راهی که تا اینجا آمدهای شبیه معجزه و بسیار باشکوه باشد.
كرامت، یعنی فهماندن ارزش ذاتی هر فرد به او
کرامت، به انسان، امكان بلوغ و خودشكوفايی و قيام میدهد.
و خدا از همه کریم تر است...
الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ
او ﻛﻪ با ﻗﻠﻢ ﺁﻣﻮﺧﺖ (٤)
عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ
ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﻧﻤﻰﺩﺍﻧﺴﺖ ﺗﻌﻠﻴﻢ ﺩﺍﺩ (٥)
میدانستید بر خلاف تصور ما
قلم در معنای قرآنیاش، یک شیء نیست
بلکه یک کار است!؟
این کلمه در اصل برای چيدن چيزی سخت، مثل چيدن ناخن و نی و بن نيزه به کار میرود.
آنقدر این چيدن، برای یک مورد خاص استفاده شده که کمکم اسم آنچه "چیده میشده" یا "قلم میشده" را "قلم" گذاشتهاند!
قلم، آشناترین واژه سوره است!
اما همین واژه آشنا ناگهان در تصویر کلی سوره، سوال برانگیز میشود!
علَّمَ بالقلم...
یعنی خدا به دست انسان، قلم (مداد، خودکار یا ابزار نوشتن) داد؟
یعنی "ابزار نوشتن" اینقدر نعمت مهمی است؟
و اگر نبود چیزی یاد نمیگرفتیم؟
تأکید آیه روی نوشتن و ثبت کردن است؟ یا قصد دیگری از تعلیم با قلم وجود دارد؟
منظور ما و خدا از قلم یک چیز است؟
پاسخ به این سوالها وقتی جالبتر میشود که ببینیم واژه نامه، قلم را صرفا به عنوان یک ابزار معرفی نمیکند.
قلم در هستی عبارت است از «عامل به ظهور رساننده و ثبت كننده و استقرار دهنده حقيقت در گستره وجود».
عجیب بود؟! فیلم را یکبار دیگر نگاه کنید! ببینید قلم چطور این کار شگفتانگیز را انجام میدهد!؟
خدا، نظام خلقت را طوری خلق كرده است كه برای به وجود آمدن هر موجود و تقدير مقدراتش اسبابی لازم باشد.
به مجموعه این اسباب كه هر موجودی را با آثارش ثبت و معرفی میکند «قلم» میگویند.
این یک تعریف کاملتر از واژه قلم است. پس قلم فقط "مداد" نیست!مجموعهای از مفاهیم است که اگر بخواهیم در یک عبارت خلاصهاش کنیم میشود:
واسطه فیض:
یعنی آن چیزی که برای دریافت یک موقعیت ویژه راه اتصالی ایجاد میکند...
عَلَّمَ بِالْقَلَمِ (۴/ علق)
یک هشدار و توجه ویژه است برای:
- يادآوری نعمتی كه خدا بر انسان ارزانی داشته
- بهرهها و فوائدی كه از نوشتن به انسان بخشيده
- همه واسطههای فیض و اسبابی که نوری را به ما رساندهاند
- وبزرگترین واسطه فیض و آشکار کننده رحمتِ خدا برای مردم که وجود ارزشمند پیامبر اکرم (ص) است.
بعد از خواندن این پیام وقتی برای بار چندم فیلم یک خطاطی را نگاه میکنید، ممکن است از شگفتی چشمهایتان برق بزند!
یک تکه نی کوچک، به خاطر برشی که در سر آن ایجاد شده، میتواند از جوهر، به مقدار بیشتری برای خودش ذخیره کند و آن را "کمکم" و "تدریجا" به کاغذ برساند و تصویر یا خطی دنبالهدار ایجاد کند!
حالا شما بگویید: آیا همهی چوبها، نیها و ... "آدمها" این قابلیت را دارند؟!
در آیات و روایات، به وسیلهای كه موجب گسترش فيض الهی در جهان است «قلم» گفته میشود.
و به ظهور اين فيض در هستی، «سطر»!
اگر آن وسیله و واسطه، یک انسان باشد، حتما "رسول" است؛ که از وجودش میچیند و تراش میدهد تا هر لحظه واسطهی بهتری باشد و فیض بیشتری برساند.
حالا وقتش است که با دومین سورهی نازل شده بر رسول خدا آشنا بشوید:
سوره قلم!
این سوره به طرز شگفتی با این عبارت آغاز شده است تا خوب از هرکسی که دلش در واژههای علق گرفتار است دلبری کند:
ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُون
ن! قسم به قلم و آنچه سطر میکنند!
و این داستان همچنان ادامه دارد
برای ملاقاتهای بعدی آمادهاید؟