از همان ۱/۰۱/۰۱ که آدم آفریده شد. در کنار همه چیزهایی که داشت، با یکی از بزرگترین چالشهای انسان بودن مواجه شد: مساله مهم محدودیت!
- همه بهشت برای او بود اما نباید به آن درخت نزدیک میشد! انسان، روی زمین آمد و چالش محدودیت هم اولین همسفر او شد...
قرار شد صاحب حکمت شود اما با نخوردن و نیاشامیدن
حاجی شود و قصد رسیدن به خدا را کند اما با مُحرِم شدن و اجتناب از آینه و همسر و شکار و...
به مقام اولیای الهی برسد اما با از دست دادن
آماده و همرکاب امام زمانش بشود اما با غیبت و ندیدن او...
و این محدودیتها، چالش هر روز زندگی ماست!
از خودمان میپرسیم: چرا؟ در بارگاه خدا که لذت و نعمت کم نیست! چرا ما را از رسیدن به آنها محروم میکند؟ چه میشود اگر همه چیز، همیشه برقرار و در اختیار باشد؟!
بزرگترها، گاهی در یک بازی آموزشی، چشم کودک را میبندند تا او بتواند از سایر حواسش بیشتر بهره ببرد. بیناییاش را از او میگیرند تا سایر حواسّ او تیز تر شود!
خدا برای تیز کردن و تراشیدنِ کدام بخش از وجود ما، بعضی چیزها را از ما میگیرد؟برای بهره بردن از کدام قابلیتهای ندیده، ما را در چالشِ از دست دادن میاندازد؟
️ما قرار بوده در مواجه شدن با محدودیتها به قابلیتهای پنهان خودمان پی ببریم. اما برعکس، به محدودیتها عادت کردهایم و هیچ تلاشی هم برای عبور از آنها نمیکنیم!به نظرمان خیلی عادی است که انسان محدود به ماده و زمان و مکان باشد. اگر هم یک وقتی با چیزی مثل الهام یا حس ششم مواجه بشویم، حسابی تعجب میکنیم و شاخ درمیاوریم!
خاطره جالبی از آیتالله بهجت، جا دارد ما را به فکر فرو ببرد:از ایشان پرسیدند: شما طی الارض میکنید؟! جواب دادند: آن موقع که من در نجف بودم، بقالها هم طی الارض میکردند!!
یعنی اگر هم قادر به طی الارض باشم، هنری نیست! هر انسانی قابلیتش را دارد!
چالش محدودیت قرار است ما را از قید #تن رها کند. تا این قدر اسیر دیدنیها و محسوسات نباشیم و دنیای نادیدنی را باور کنیم. این چالش جذاب در آیات ۱۱۴ و ۱۱۵ مائده، در نقل قولهای جالب بین حواریون حضرت عیسی و خداوند، خواندنی است!آنها از خدا یک مائدهی آسمانی طلب میکنند. خداوند پاسخهای ویژهای برای آنها دارد. تامل در این پاسخ ها نشان میدهد چقدر خدا با این #قاعده، برای ما برنامه دارد!
میخواهی ببینی؟ حرفی نیست. نشانت میدهم...
میخواهی حس کنی؟ باشد. آنچه میخواهی را به تو میچشانم.
ولی بدان که اگر دیدی و چشیدی و بازهم لغزیدی، عقوبتی در انتظارت خواهد بود که هیچکس تابهحال مانندش را ندیده.
اگر ما امام را میدیدیم....
ما فکر میکنیم بین اینهمه فرقه و تفرقه و حرف و نظر، اگر امام زمانمان را میدیدیم کارمان خیلی سادهتر بود. به داستان حواریون نگاه کنید!اگر امام را دیدیم و دیدههایمان با معیارهای خیالیمان جور نبود چه؟ اگر شک کردیم که نه... از کجا معلوم امام باشد یا درست گفته باشد چه؟
سوال مهمتری که باید قبل از اصرار برای دیدن او از خودمان بپرسیم این است: «وقتی چشمم به جمال امام روشن شد، میخواهم با او چهکار کنم؟»
شاید اصلا مشکل اصلی ما از وقتی شروع شد که گیر دادیم به اینکه با چشم خودمان امام زمان را ببینیم! شاید قرار بود چالش #محدودیت در این هزار و صد و چند سال و سالهای قبلش، به جای اینکه ما را تشنه دیدن امام کند، به چیز دیگری مطمئن کند! شاید قرار بود ما مطمئن بشویم که امام معصوم در کنار ماست و دارد ما را میبیند !
اگر مطمئن بودیم به اینکه در مقابل چشمهای او هستیم. باز هم همینطوری برای او تلاش میکردیم؟!
به پیشگویی تقویم اعتماد ندارم
به این بهار بدون تو اعتقاد ندارم
سراغ چشم تو را از غبار صفحه گرفتم
ولی به پاسخ آیینه اعتماد ندارم
ندارم از تو نشانی ، خودت بگو که کجایی
سراغی از تو به جز نور بامداد ندارم
همیشه یاد منی، من که زندهام به نگاهت
مرا ببخش که گاهی تو را به یاد ندارم
زیاد دیدمت اما نمیشناسمت، افسوس
به هیچکس به جز این چشم انتقاد ندارم
شبیه کوشش رودی به سمت آبی دریا
به جز به شوق نگاه تو امتداد ندارم
بهار با تو میآید به سررسیدِ زمستان
به این بهار بدون تو اعتقاد ندارم!
شاعر: فائزه شفیعی