تاریخ انتشار:
۱۴۰۴/۰۲/۱۹
یک به یک میشناسیمون با نام
میفرستی برای ما پیغام
اگه این دعوتِ عجیب نبود
میتونستم تو روضه هات بیام؟
شکر... آقا! نجاتمون دادید
لحظه ای که براتمون دادید
دیگه طاقت نداشتم که بگم
زائراتون سلام کنند بجام
غسل کردم ولی تو پاکم کن
یه نگاهی بهم بکن و بگو
با همین ریختُ وضعی که دارم
میدن آقا توی رواقا رام؟
میشه تو لحظههای اذن دخول
قطره ای اشک مهمون شما بشمو
با دل مطمئن بگم که شما
توی این لحظه میکنید نگام؟
بهترین لحظه اون زمانیه که
بعد اذن دخول اجازه بدید
برسم صحن انقلاب و خیره بشم
من به اون گنبد طلات... مدام
بعد با جامعه سلام بدم
جون بگیرم سر امین الله
تو دو رکعت نماز بالاسر
بگم آقا که "خالیه دستام"
من تمام روزای دلگیرِ
شهرمو با شما به سر کردم
لطفتون مستدام بوده و هست
لطفا اینجا دعا کنید برام...
وقتِ رفتن فقط اجازه بدید
با خودم "عطر" ازین حرم ببرم
إجعَلوني مِن همِّکُم... هر صبح
واذکُروا عِندَ ربِّکم... هر شام
دور می شم من از جوارِ شما
توی قلبم صدای تازه میاد
ضربان دلم تو هر لحظه
داره می گه: امام... امام... امام
گفتم به بهانهی امروز یکی از آن زیرخاکیهای نه چندان خوبم را که سوغات یک زیارتِ قدیمی بود برایتان بنویسم...
دلمان از هم آگاه است. امروز دل توی دل هیچ کداممان نبوده و نیست...
تولد همهی کس و کارمان است! همهی امیدمان...
ولادت امام رضا علیهالسلام مبارک
تاریخ انتشار:
۱۴۰۴/۰۲/۰۹
امروز روز دخترهاست!
این در نگاه اول خیلی شیرین است.
اما وقتی چندتا سوال از این مناسبت میپرسیم کمکم پیچیده و عجیب میشود:
دختر بودن با چه معیاری؟ ازدواج نکردن؟ در خانه بابا بودن؟ فرزند مونثِ کسی بودن؟ دختر بودن تا چه سنی؟!
شنا کردن خلاف جریان رود سخت است.
اما با خودم فکر میکنم اگر امروز دست و پا نزنیم، برای شیعیانی که ۱۰۰ سال بعد از ما زندگی خواهند کرد، چه میراثی از دستمالیِ مناسبتهای مذهبی با نامگذاریهای این چنینی به جا خواهد ماند؟!️
۱) اولین دلیلی که نباید این روز را منحصر به دخترها کرد، اثر گذاری غیرقابل انکار حضرت معصومه بر مردان تاریخ و جریانسازیهای پرقدرتشان بوده. این نامگذاریها کمکم ذائقهها را عوض میکند. واقعا به ۱۰۰ سال بعد فکر کنید! و اینکه این تفکیک جنسیتی، چقدر فرصت قهرمانسازی با الگویی مثل حضرت معصومه را از پسران ما خواهد گرفت!؟️
۲) این جریان البته به نوبه خود در دخترها هم، هیچ حرکت مؤثری رقم نخواهد زد. مگر اینکه کسی بیاید و مفصل برای آنها تبیین کند که صرفِ مؤنث آفریده شدن، موهبت ویژهای نیست، همانطور که مذکر بودن! مگر آنکه کسی بتواند بر اساس ویژگیهای پایه و شاکلهی اختصاصی خود، چراغی روشن کند و کاری کند که دیگران استعداد و توان و انگیزهاش را نداشتهاند... آن وقت چنین دختری میشود مصداق احادیث رسول الله در وصف دختران. نه صرفا کسی که موهای بلندی دارد و ناز کردن را خوب میداند...️
۳)از این دو مهمتر اینکه وجود حضرت فاطمه معصومه، یک بارقهی امید است! امید رسیدن به افقی بلند با تکیه بر تلاش!
مساله، فقط رسیدن ایشان به مقامی که امام، او را معصوم بخواند نیست! مساله رسیدن به مقام شفاعت است...
یک خانم جوان، با حرکت خودش، کاری میکند که تا قرنها بعد، هرکس شور قیامی در سر دارد یا شوق مقامی، باید وارد کانون او بشود. از او درس بگیرد. از او بخواهد... این کانون را او با رنج و زحمت و با استقامت و امیدی که قطعا روحیات زنانه در آن دخیل بوده، ساخته است.
او ایستادگی کرده
و پیامی برای همه دختران و زنان [و بیشتر حتی، مردانِ] تاریخ فرستاده:
که مجاهد بودن، مرد و زن نمیشناسد!
این خیلی شگفتانگیز است که امروز ما قهرمانان زیادی را میبینیم که سر خط مبارزه و مطالعه و فهم را از قم گرفتهاند و قیام کردهاند...
مقام شفاعت است که باعث میشود کسی در شهر محل دفن خود، بعد از رحلت از این دنیا، شروع به پایهگذاری یک تمدن کند. تمدنی که از نهضتهای مختلفی جان بگیرد و مدام رشد کند تا به غایت نهایی ظهور منجی برسد.
کانونی که پیامش کوتاه، دقیق و مشخص باشد: قم ! یعنی بلند شو! قیام کن!
دلتان میآید این روز را به پسرها تبریک نگویید؟ و برایشان پررنگ نکنید؟
مختصر و مفید تمام این حرفها را سید حمیدرضا برقعی، مثل همیشه دقیق و رسا به زبان شعر درآورده. که الهی هنرش ابدی و ماندگار باشد. بخوانید و کیف کنید:
ما قاصريم وصف تو را وقتی،
امثال مرعشی و بروجردی
یک عمر روزههای معطر را
با بوسه بر ضریح تو وا کردند
تکرار فاطمه است عبور تو
توصیف زینب است مرور تو
معصومه نام داشت حضور تو
اما تو را کریمه صدا کردند...
ای تا همیشه کار تو کارستان!
اثبات کرده شوکت تو هر آن
هرگز نکردهاند همه مردان
کاری چنان که فاطمه_ها کردند...
عید شما مبارک
تاریخ انتشار:
۱۴۰۳/۱۲/۲۶
یکی از واژههای کتاب عربی دانش آموزان دهمیام "بُحَیرة" است؛ یعنی دریاچه.
"دریاچه" خیلی کلمهی معمولیای است. قبول دارید؟!
مثل بیست و چند کلمه دیگری که در واژهنامه آن درس آمده، میشود خواند و از کنارش رد شد...
اما این "دریای کوچک" هر سال یک داستانی سرهم میکند تا ما را با خودش به خانهی کسی ببرد. برای همین، یک جور دیگری دوستش دارم. اصلا احترام میگذارم به خودش، قصهاش و از همه بیشتر وزنش!
میگویم بچه ها "بُحَیر" بر وزن چی است؟
مِنّ و مِن می کنند و کمی جوابهای پرت میدهند تا یکیشان داد بزند: فُعَیل!
- آفرین!
"بحر" چی میشد؟
میگویند: دریا
- سه حرف اصلیاش را میبری بر وزن فُعَیل میشود بُحیر یعنی دریاچه.
جَبَل کوه است. تپه را میگویند؟؟ جُبَیل!
نگاه کنید! وزن "فُعَیل"، کوچک میکند. به اصطلاح اسم مُصَغّر میسازد.
رودخانهی کوچک میشود نُهَیر، شکوفهی کوچک میشود زُهَیر...
حالا حسَن یعنی چی؟
میگویند: زیبایی، خوبی!
ببریدش بر وزن فُعَیل!
یکهو صدای واااااایشان در کلاس میپیچد.
یعنی دوزاریشان افتاده و از فهم ریشهی یک اسم آشنا، کیف کردهاند.
- یعنی چون برادر کوچکتر بوده؟!
- یعنی زیباییِ کوچکتر!!
شروع میکنند به حدس زدن برای دلیل این کوچک شدن. میگویم برعکس! زیبایی را کوچک نکنید! عظمت "حسن" را تماشا کنید!
"حسین" را تصور کنید. با آنهمه مهربانی و بزرگیاش که عالم همه دیوانهی اوست!
اگر آن همه شگفتی و دلبری که در وجود امام حسین است، تازه کوچک است در برابر برادرش، ببینید "حسن" چه میتواند باشد!!
سریع میروم سراغ کلمه بعدی. میگذارم "کلمه" خودش کم کم توی مغزشان دم بکشد.
میدانم این وزنِ ساده حتی با این سه حرف فوقالعاده، نمیتواند معرفی جامعی از یک امام بسازد.
اما شاید یک روزی اگر در هیئتی، مجلسی، دستهای دلشان برای امام حسین رفت (که حتما میرود)، همین مهندسی معکوس از نامی مصغّر شده، کمی از مظلومیتِ برادر بزرگتر او کم کند...
یک روزی...
شاید...
تولد آن خوبیِ بزرگ، آن زیباییِ اعظم، کریمِ مظلومِ اهل بیت، امام حسن مجتبی - علیه السلام - مبارک!
تاریخ انتشار:
۱۴۰۳/۱۰/۲۱
خواب دیدم قرار بود برای روضه یادبودی تهیه کنیم. یک دستگاه بزرگ گلدوزی را با ۵-۶ نفر به طور تمام وقت به کار گرفته بودیم. خادمها بهکوب پای دستگاه، کار میکردند. دوخت عجیب و با کیفیتی از کار در آمده بود. با یک طرح رنگارنگ و جالب. روی پارچهای که به نظر جیر میرسید.
پایینِ طرح گلدوزی نوشتهای با رنگ زردِ مسرّتبخش و خطِ خوش دوخته شده بود:
مجمع جهانی روضه امام جواد (ع)
وسطش یک درخت بلند بود که ریشههای عمیقی داشت. ریشههایش همه پایین کادر را گرفته بود. کنار درخت، ۵ نهال کوچک بود. سر هرکدام یک کرهی زمین، یک جهان! پایین هر نهال، به جای ریشهاش از زیر خاک یک خورشید میدرخشید!
مشهد بودم. خرداد ۱۳۹۷. بیدار شدم و خوابم را نقاشی کردم و فرستادم برای فرزانه. روی زمین بند نبودم از شعف لمس آن جیر گلدوزی شده. از آن رنگها...
برگشتم به تهران. روضه در همان خانه ۸۰ متری ته بن بست توحید در طرشت ادامه پیدا کرد.
از این محله و آن محله کلی مهمان داشتیم ولی خیلی دور بودیم از آن عنوان.
کرونا که شروع شد، کم کم اتصال بیشتری با بچههای آنطرف مرز پیدا کردیم. آنها که مهاجرت کرده بودند یا به خاطر درس و کار، مدتها بود ندیده بودیمشان، توی اسکای روم آنلاین میشدند و دست تکان میدادند.
قند توی دلمان آب میشد اما هنوز خیلی فاصله داشتیم.
پایگاههای قاصدکی که راه افتاد و از مرزهای غربی خودش را به نجف اشرف رساند، با خودم فکر میکردم شاید حالا وقتش باشد که خورشیدها را از زیرخاک دربیاوریم... اما بازهم انگار زود بود!
امشب
در همین جمعه مصادف با نهم رجب که زیر سختی اتفاقاتش چندبار تا مرز افسردگی رفتم... از لوزان یک عکس به دستم رسید. این یادبودهای روضه بود! توی دست بچههای سوئیس... که همین چهارشنبه از کورهای در تهران بیرون آمده بودند...
پلک به هم زدنی
پرواز با مسافری
و رسیدنی!
هنوز هم خیلی دوریم. حتما این را بعدها که نزدیکتر شدیم به آن خورشیدهای طلایی، اعتراف خواهیم کرد.
اما حالا فکر میکنم راه همین جاست!
تا اینجا را درست آمدهایم.
و اگر بشارت، یعنی آنچه قلب را مطمئن میکند از مسیری که پشت سر گذاشته
ما در حال دریافت بشارتیم
در شب میلاد
شبی که آن بالاها حتما جشن است
و حتما فرزانه در آنجا، دوتا شیرینی اضافه، از دیسی که حوری میگرداند، برای ما بر میدارد
میپیچد پَرِ شالش تا خیلی زود کام ما را با آنها شیرین کند! تکخور نبود رفیق ما!
به گمانم صف شدن برای امام این شکلی است.
خیال میکنم روزی که ما نباشیم شما ۱۵-۱۶ سالهها این خط را ادامه میدهید که اگر آقا آمد و فرمود: چه کسی میتواند پیام ما را برساند؟
بچههای روضه امام جواد دست بلند کنند بگویند: ما هدایای شما را هرطور بود رساندیم، پیام را که حتما میرسانیم!
پ.ن: و چه کسی امشب از همه بیقرارتر است؟!