یادداشت‌ها

blog card 76

تاریخ انتشار:

۱۴۰۴/۰۹/۲۹

آب حیات

ما هروقت در روضه می‌خواهیم از مقاومت و استواری در شرایط سخت حرف بزنیم، گل‌های خشک وارد صحنه می‌شوند! گل‌های مقاوم صحرایی، که وقتی یک بار آب حیات را نوشیدند و با آن شکوفا شدند، دیگر حتی بدون آب، تا مدت‌ها همانقدر زیبا و رنگارنگ می‌مانند...

آبرو دار!

استوار!

بعضی‌هایشان یک جوری ظاهرشان را حفظ می‌کنند که انگار نه انگار همه وجودشان شده است عطش و دیگر هیچ آبی در ساقه‌هایشان نیست... مثل گل‌های زنبوری!

فقط وقتی حسابی نزدیکشان بشویم، یا لمسشان کنیم، آن خشکی و رنجی که از بی آبی به برگ‌ها و گل‌ها رسیده‌ است را حس خواهیم کرد. آن شکنندگی که ناشی از فراق آب حیات است!

اولین بار فرزانه پزشکی بود که چشم ما را در روضه به این مفهوم باز کرد. می‌گفت شیعه شبیه گل زنبوری است!

وقتی حقیقت را نوشید، شکوفا می‌شود. آن وقت اگر سال‌های سال دور از آب حیات بماند هم می‌تواند زیبایی خودش را حفظ کند. حتی اگر از درون، از عطش بسوزد!

امشب آمدم بگویم، همه این روضه‌‌ها و کارها و برنامه‌های رنگارنگ، حفظ ظاهر است.

می‌دانی که از دوری‌ات حسابی شکننده شده‌ایم!

بیا آقای ما! 

اللهم عجل لولیک الفرج

مطالعه بیشتر 
blog card 77

تاریخ انتشار:

۱۴۰۴/۰۹/۱۴

باران

قاری قرآن در مجلس خطبه فدک، قبل از قرائت، به انتخاب آیاتی که می‌خواست بخواند اشاره کرد و یک جمله عجیب گفت:

در قرآن، آیات مربوط به باران در کنار آیات مربوط به ولایت آمده است!

از آن روز غمی دوبرابر از نباریدنِ باران در دلمان بود.

شبیه آن جمله از دعای کمیل:

صَبَرْتُ عَلَي عَذَابِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَي فِرَاقِكَ

یعنی گیرم که عذاب تو را بتوانم طاقت بیاورم، با جدایی و فراق تو چه کنم؟!

همه‌ش به خودمان می‌گفتیم:

به فرض که خشکسالی را تحمل کنیم، با غصه‌ای که به قلب امام آوردیم و ولایتی که قدر ندانستیم و آسمانی که قهرش گرفته، چه کنیم؟

دوشنبه که باران آمد

ذوقی دو برابر داشت!

لذت تماشای برخورد قطره‌ها به برگ‌های تشنه یک طرف

لذت تصور لبخند شما...

صد برابر بیشتر!

 

لایقش نیستیم اما

شما را به کرامتتان

خودتان را از ما نگیرید!

مطالعه بیشتر 
blog card 78

تاریخ انتشار:

۱۴۰۴/۰۸/۲۳

از دست دادن

 

یا رادّ ما قد فات!

یا

یقین دارم برمی‌گردد...

 

سخنرانی نشست قم تمام شد. آمدم دکمه ضبط را خاموش کنم که دیدم به به، اصلا از اول روشن نکرده بودم!

نگاهی به بچه‌های صوت و تصویر کردم. آن‌ها هم به امید آن دستگاه کوچک، با هیچ ابزار دیگری ضبط را انجام نداده بودند...

بلافاصله بعد از نشست هم داغ دلمان شروع کرد به تازه شدن. چون پیام‌ها می‌رسید: «صوت جلسه را کی در کانال قرار می‌دهید؟!»

از حاضران در اردوی قم به شکل‌های مختلف پرس‌وجو کردیم، برخلاف همیشه این بار حتی یک نفر هم محض رضای خدا، با گوشی‌اش صدایی ضبط نکرده بود. در کانال هم اعلام کردیم. کسی پاسخی نداد...

با واقعیت کنار آمدیم.

«این سخنرانی ضبط نشده است!»

به همه رفقای پیگیر همین را گفتیم و آن‌ها هم خیلی تعجب کردند. چون از سال ۹۴ تا حالا هیچ وقت نشده بود کل صوت را از دست بدهیم. اما حالا واقعا از دستمان رفته بود.

■■■

«از دست دادن» از آن مصدرهاست که کل ابتلائات بشر را می‌شود حول آن چید. هر وقت که قرار است کمی رشد کنیم، از راه می‌رسد و خودش را نشان‌مان می‌دهد.

نعمت‌هایی که به وجودشان عادت داشتیم یا به تحققشان امید بسته‌ایم یکهو از دست می‌روند و همه ما می‌دانیم چقدر در آن لحظه، کام انسان تلخ می‌شود.

مهمتر از خودِ آن چیزی که از دست رفته، احساسی است که «فقدان» در ما ایجاد می‌کند. حس بی پناهی و ناتوانی...

می‌بینی که هیچ کس نخواسته یا نتوانسته به تو کمک کند! از چیزی که می‌خواستی محروم شدی و خدا هم همین را خواسته...

آن حس بیچارگی و بی پناهی اگر آدم را به سیاهچاله ناامیدی نکشاند، حتما به شدت حسرت زده و غصه‌دار می‌کند.

تا اینجای ماجرا چیزی جز تکرار خاطرات گذشته نبود. ما حواس پرتی کرده بودیم و یک چیزی را از دست داده بودیم.

اما...

■■■

دو سه هفته گذشت.

یک روز خیلی اتفاقی پیامی از پایگاه بیرجند را در گروه قاصدک‌های روضه دیدم. پیامی که مدت‌ها آنجا بود اما توجه کسی را جلب نکرده بود. حتی نویسنده اش را! ته پیام یک اشاره ریزی شده بود به اینکه «ما به خاطر تغییر ساعت، برنامه نشست را ضبط کردیم و بعدا دیدیم!»

بقیه داستان واضح است. با چه ذوقی پیگیری کردیم و نهایتا با چند واسطه فایل به دستمان رسید. برنامه‌ای که حتی یک دقیقه‌اش را ضبط نکرده بودیم، حالا هم صدای کامل داشت هم تصویر!

آدم هزارتا معجزه توی زندگی‌اش می‌بیند اما تکان نمی‌خورد. آن‌وقت یک اتفاق ساده از راه می‌رسد و یک جوری دلش را قرص و محکم می‌کند که هزار معجزه نکردند.

 

حالا درست وسط روزهایی که آدم‌ها مدام می‌گویند «یعنی واقعا امامی هست؟ یا خواهد آمد؟ بعد از این همه سال!» امیدم برای آمدنش هزار برابر شده.

خدایی که جبران‌کننده است

خدایی که نمی‌گذارد چیزی از دست برود

خدایی که حال ما صوت از دست داده‌ها را می‌فهمد

به امام_از_دست_داده‌ها حتما بیشتر از همه حواسش هست!

و یک روزی از همان راهی که هزار بار دیده بودیم و متوجهش نبودیم، بشارتی برای آمدن او به ما خواهد داد...

یا راد ما قد فات!

ای بازگرداننده هرآنچه که از دست رفته... 

مطالعه بیشتر 
blog card 74

تاریخ انتشار:

۱۴۰۴/۰۲/۱۹

همه‌ی امیدمان

یک به یک میشناسیمون با نام

میفرستی برای ما پیغام

اگه این دعوتِ عجیب نبود

میتونستم تو روضه هات بیام؟

 

شکر... آقا! نجاتمون دادید

لحظه ای که براتمون دادید

دیگه طاقت نداشتم که بگم

زائراتون سلام کنند بجام

 

غسل کردم ولی تو پاکم کن

یه نگاهی بهم بکن و بگو

با همین ریختُ وضعی که دارم

میدن آقا توی رواقا رام؟

 

میشه تو لحظه‌های اذن دخول

قطره ای اشک مهمون شما بشمو

با دل مطمئن بگم که شما

توی این لحظه می‌کنید نگام؟

 

بهترین لحظه اون زمانیه که

بعد اذن دخول اجازه بدید

برسم صحن انقلاب و خیره بشم

من به اون گنبد طلات... مدام

 

بعد با جامعه سلام بدم

جون بگیرم سر امین الله

تو دو رکعت نماز بالاسر

بگم آقا که "خالیه دستام"

 

من تمام روزای دلگیرِ

شهرمو با شما به سر کردم

لطفتون مستدام بوده و هست

لطفا اینجا دعا کنید برام...

 

وقتِ رفتن فقط اجازه بدید

با خودم "عطر" ازین حرم ببرم

إجعَلوني مِن همِّکُم... هر صبح

واذکُروا عِندَ ربِّکم... هر شام

 

دور می شم من از جوارِ شما

توی قلبم صدای تازه میاد

ضربان دلم تو هر لحظه

داره می گه: امام... امام... امام 

 

گفتم به بهانه‌ی امروز یکی از آن زیرخاکی‌های نه چندان خوبم را که سوغات یک زیارتِ قدیمی بود برایتان بنویسم...

دلمان از هم آگاه است. امروز دل توی دل هیچ کدام‌مان نبوده و نیست...

تولد همه‌ی کس و کارمان است! همه‌ی امیدمان...

ولادت امام رضا علیه‌السلام مبارک

مطالعه بیشتر